دختری از سرزمین ماه و نخل و خرما و شط....

اینجا خونه ی کوچیک و دنج دختریه که هر شب با ماه حرف میزنه که به حسین جانش، ابا عبدالله اش بگه ای کاش این دختر رو دعوت کنه به خونه ی قشنگش.

دختری که روحش رو توی مکانی که هنوز توش قدم نزده جا گذاشته..مکانی به نام ببن الحرمین...

اینجا جایی واسه ی حرفا و‌ درد و دل ها و صحبتای منه. 

برای اینکه بتونم دغدغه های فکری‌ و ذهنی و خاطراتم رو ثبت کنم.

شایدم در آینده این وبلاگ رو به کسی هدیه بدم :)

برا همین هر چی توش مینویسم برای شخص خودم و اون آدم خیلی با ارزشه..

به شدت خیالپردازم و اگر وارد یک فکر و خیالی بشم خروج ازش برام سخته.

دوست دارم اینجا وقتی نوشته های دختری به نام حنانه رو میخونید همون حس (آنچه از دل برآید) رو از متناش بگیرید.چون واقعا هر وقت دلم بگه بنویس میرم و مینویسم.

دیگه هیچی.بقیه ی شناختتون از من بمونه برای مطالب وبلاگ :)

و یه چیز دیگه

دوست دارم هر وقت گذرتون به وبم خورد یه صلوات تقدیم به امام زمان کنید.💚ممنونم :)