لیلی با من است 🇵🇸

بنواخت نور مصطفی، آن آستن حنانه را / کمتر ز چوبی نیستی، حنانه شو حنانه شو

لیلی با من است 🇵🇸

بنواخت نور مصطفی، آن آستن حنانه را / کمتر ز چوبی نیستی، حنانه شو حنانه شو

لیلی با من است 🇵🇸

یه گوشه ی امن کنار ضریحت برای من :)
[جنونی بالحسین دلیل عقلی ]

طبقه بندی موضوعی

۱۴۰۱ رو دور تند

دوشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۱، ۰۲:۳۰ ق.ظ

اینم آخرین پست ۱۴۰۱. سالی که برای من پر از حاشیه بود. 

آره! همین اسم واسش مناسبه. پر حاشیه :) 

از جریانات عمومیش بگیر تا جریاناتی که داخل خونه ی ما اتفاق میفتاد.

امسال تنها شدم. از تنهایی در اومدم‌. سرما دیدم. گرما دیدم. مرگ دیدم. زندگی دیدم. تاریکی دیدم. نور دیدم. مردم و متولد شدم :)

سالی که مثل یه دستگاه تبدیل بود. ورودی من یه دختر دیگه بود. خروجی یه دختر دیگه!

امسال مسیر زندگی من تغییر جهت خاصی نداشت اما این من بودم که به سمت دیگه ای کشیده شدم. امسال خیلی چیزا رو فهمیدم :) خیلی...

نمیگم پر شدم از تجربه اما خیلی یاد گرفتم اطرافیانم رو بشناسم. عقاید جدید پیدا کردم و یه سری عقایدم رو از دست دادم. آدمیه دیگه. همیشه در حال یادگیری :)

بعضی شبا سیاهی ها دورم رو میگرفت و بعد نور میتابید به زندگیم تا بهم ثابت بشه ببین خدا اینجاست. حنانه گرمای حضور خدا رو حس کن که هیچ مسیری جز اون نجاتت نمیده...

امسال یکی از عزیزترین کسانم رو از دست دادم. بابابزرگم. بابابزرگی که بعد از یه عمر رنج کشیدن و سخت زندگی کردن، آخرش با سرطان در طول دو ماه از پا در اومد. و منی که عاشق بابابزرگ بودم هیچوقت رفتنش رو باور نکردم. الانم وقتی بهش فکر میکنم که دیگه اینجا نیستش انگار دلم نمیپذیره. آخه من هایدی کوچولوی بابابزرگ بودم :)

امسال برای اولین بار دانشگاه حضوری رو تجربه کردم. به خاطر اینکه مخالف عقاید بچه های کلاس بودم حرف شنیدم و تنها موندم.زندگی توی شهر دیگه رو یاد گرفتم.

زخم خوردم ولی قوی تر شدم. یادگرفتم جا نزنم بابت عقایدم. یادگرفتم خودم از پس خودم بر بیام.

رفتم اعتکاف برای اولین بار و  نمیخوام این اولین بارِ شیرین رو هرگز فراموش کنم. سه روز توی بهشت بودم و هنوزم بهش فکر میکنم دل تنگ میشم.

و امسال.. دلم رفت واسه کربلایی که قسمتم نشد...توضیحی ندارم براش از بس حرفش رو زدم و دیگه کلمات جوابگو نیست..از یه مرحله ای غم رد بشه دیگه تبدیل میشه به سکوت..

و یه احساس که برای من خیلی خیلی جدید بود. مزه ی دل شکستگی میداد :) چون میدونستم قسمتم نیست‌...قسمتم فراموش کردن بود. اینم یه آزمون دیگه. مثل بقیه آزمونا. باید قوی تر شد، باید رها کرد :)

و هدیه ی آخر سال من راهیان نورم بود که شک ندارم هدیه از طرف امام زمانم بوده و گرنه اینکه من ثبت نام کردم و خودم رفتم همه اش ظواهر کاره. کار دست اوناست که من برم همچین جایی :) خدا خواست ته امسال اینقدر قشنگ برام تموم بشه که از فکر کردن بهش دلم میخواد بهش بگم خدایا میخوام بغلت کنم.

دقیقا تو شرایطی که نیاز داشتم برام رسوندش و چه حال خوبی بود کنار شهدا. ای کاش هیچوقت بر نمیگشتم و همونجا میموندم...

 

امروز توی دفترم اهداف سال ۱۴۰۲ رو مشخص کردم.  قراره حنانه ای متفاوت از اوایل سال ۱۴۰۱ شروع کنه.

در نهایت اینجا دیگه کلماتم ته کشید. سال نو پیشاپیش مبارک. پَساپَس هم مبارک :) 

کاش امسال، سال ظهور باشه....

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۱۲/۲۹
معتاد چایخونه ی حرم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی