عروسی
پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۴۰ ق.ظ
صدای آهنگ تا آخره.
همه خوشحالن.
همه رو ابران.
بالا و پایین میرن و جیغ و هورا میکشن.
دست میزنن.
بدناشون رو به رقص در میارن.
و من گیج و سر درگمم.
انگار صداها رو دیگه نمیشنوم.
ایستادم یه گوشه و به بقیه زل میزنم.
بین این همه هیاهو به دنبال خوشحالی واقعی میگردم ولی نمیتونم پیداش کنم...
۰۲/۰۱/۰۳
وای که چقدر میفهمم این حال رو
مخصوصا که حکم «بالاخره تو هم میشکنی و به ما میپیچندی» رو هم صادر میکنن و انگار از رو پیشونی آدم میخونن. قضیه همزمان که پیدا کردن خوشحالی واقعیه، شکستن و نشکستن هم هست...