آیت الله العظمی هر چی دلت خواست
شب بعد عروسی عمو با اهل و عیال تشریف آوردن خونه مون. مهمونای نوروزی هم که پیشمون بودن. آقایون پایین نشسته بودن و خانما بالا. این تفکیک هم بابت این بود که مردا حال نداشتن از پله ها بیان بالا :)) تازه بی اعصابم بودن :/ یکی از نمایندگانمون رو فرستادیم پایین که بهشون بگن بیاین بالا یه برنامه بریزیم که بریم گشت و گذار.
علاوه بر اینکه نماینده رو نهیب داده بودن عموم هم گفته بود به زن عموتون بگین بیاد پایین بریم خونه وگرنه همینجا میخوابم :)))😂
آقا اینا مشغول تحلیل عروسی و صحبت درباره ی اینکه لباس و آرایش کدوم یکی خوشگلتره، بودن. بعد بحث رسید به ماه رمضون.
زن عموم گفت : من خو قبل از خونه ی شما پیش عروس بودم. ناخون کاشته بود. گفت که روزه ام. بعد گفتم نمازت چی پس ؟ گفتش: عیب نداره😐:))یادم باشه بهش زنگ بزنم بگم نمازت قبول نیست اینشکلی.
حالا عروس ما که کلا تو باغ نیست. با همین لاکا نماز میخونه. یعنی خودش هر جور دوست داره کار میکنه. هم خدا رو داره هم خرما :)
مامان نگاهش افتاد به پاهای زن عموم گفت: ععع! پَه خودت لاک زدی😂
زن عموم گفت : آرهه. منم یادم رفت پاک کنم.
😐😂
زنِ دوست بابام گفت: عیب نداره. فقط یکی از ناخونای پات رو پاک کنی حله.
یکی دیگه در اومد گفت: من شنیدم انگشت شست پا رو نباید زد.
دخترِ دوست بابام گفت نههه! من فقط اون انگشت کوچیکه رو نزدم برا وضو.
و اینگونه بین علمای حاضر در صحنه اختلاف افتاد سر همین موضوع.
به مهسا گفتم : اینا مرجع تقلیدشون آیت الله هرچی دلت خواسته. هر جور خودشون خواستن حکم میکنن.
خلاصه تا آخر بحثشون من و مهسا فقط داشتیم میخندیدیم.
دین در خدمت دنیا:)