اتفاقای جدید؟
سلام :)
الغارات رو خونده بودم ولی معرفی رو ننوشتم به دلایلی. اما در این حد بهتون بگم که اینقدر این کتاب رو دوست داشتم که نسخه ی چاپیش رو هم به دوستم گفتم از قم برام تهیه کنه. یعنی به نظرم حضورش تو کتابخونه ی همه ی ما لازمه :) و نه فقط یکبار که باید بارها این کتاب رو خوند و درس ازش در آورد و جرعه جرعه نوشید و تاریخ رو ملکه ی ذهن کرد تا فجایع گذشته تکرار نشه....
-
توی خوف و رجاییم که آخرش میریم یا نمیریم....[آقای ۱۲۸، دعوتم نمیکنی؟ :)]
-
انشاءالله وقتی برم دانشگاه و اوضاعم روی روال افتاد براتون معرفی کتاب مینویسم.
هرچند که اصلا دلم نمیخواد برگردم... :) هیچ جا خونه ی آدم نمیشه :)
-
شما هم پست ها رو این روزها میخونین اما نای نظر گذاشتن ندارید؟ یعنی نمیدونین چی بگین دیگه؟
-
برا کنکوریا دعا کنید.که انتخاب رشتهشون چیز خوبی از آب در بیاد.
-
دلم میخواد کلی حرف بزنم اینجا ولی نمیدونم بازم سکوت می کنم یا مینویسم...
سلام حنانه بانوی عزیز :)
راستش تا الان هیچوقت قسمت "حنانه کیست؟" وبلاگ تون رو نخونده بودم و الان که خوندمش چقدر این جمله به دلم نشست :)
«اینجا خونه ی کوچیک و دنج دختریه که هر شب با ماه حرف میزنه که به حسین جانش، ابا عبدالله اش بگه ای کاش این دختر رو دعوت کنه به خونه ی قشنگش.»
امیدوارم هرچه زودتر قسمت تون بشه
راجع به کتاب الغارات هم باید یه تشکر کرد از بیانی های عزیز برای معرفیشون
تا قبل از این، اسم کتاب رو نشنیده بودم. به تازگی خریدمش که بخونم :)