لیلی با من است 🇵🇸

بنواخت نور مصطفی، آن آستن حنانه را / کمتر ز چوبی نیستی، حنانه شو حنانه شو

لیلی با من است 🇵🇸

بنواخت نور مصطفی، آن آستن حنانه را / کمتر ز چوبی نیستی، حنانه شو حنانه شو

لیلی با من است 🇵🇸

یه گوشه ی امن کنار ضریحت برای من :)
[جنونی بالحسین دلیل عقلی ]

طبقه بندی موضوعی

دنیای بعد از مشایه

جمعه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۳۴ ب.ظ

اینطوریم که تا اومدم خونه انگار یکی بهم سیلی زد که پاشو از خواب خوشی که داشتی و وارد روزمره شو.

تنها قشنگی این روزا حضور خانواده‌س. سرماخوردم و سرفه پشت سر هم میکنم. 

دلم برای حال و روز سه چهار روز پیش تنگ شده. همون روزایی که  از پیاده روی پاهامون و شونه هامون تیر میکشید. لباسا و کفش و کوله ی خاکی و ...

بعضی اوقات هم برای اینکه تو خونه ی عراقیا اسکان بگیریم سوار سه چرخه هاشون میشدیم و شیش هفت نفری میچپیدیم توی سه چرخه ی کوچیک تا برسیم به ادرس. وقتی پیاده میشدیم پاها بی حس بود.

عکس زیر مربوط به شبیه که می خواستیم بریم خونه ی حاج عدنان عراقی و ادرس بلد نبودیم و ما از مسیر طریق العلما میومدیم که عمود هاش نا منظم بود و حتی یه جاهایی هم کلا عمود نداشت. به کربلا که نزدیک میشدیم برق زیاد میرفت‌. اینجا یادمه عمود ها کلا شمار‌شون  عوض شده بود و گم شده بودیم. برقای خیابون رفته بود و خیابون از اونچه که توی عکس میبینید تاریک تره و گوشی من روشن انداخته.

حال خوشی داشت توی تاریکی راه رفتن :)

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۱۷
معتاد چایخونه ی حرم

نظرات  (۳)

زیارتت قبول :)

پاسخ:
ممنون عزیزم:)

ان‌شاءالله ظعم خوش زیارت به کامتان ماندگار باشد.

پاسخ:
متشکرم برای شما هم همینطور

زیارتتون قبول

چه هیجان انگیز :))

پاسخ:
سلام خیلی ممنون :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی